دیشب خوب نخوابیدم و نه شب های قبل ترش.و امشب هم درد دارم.همینکه دراز بکشم و ت نخورم، دردم رو کمتر میکنه.تبم همچنان هست در حالی که پاهام یخنداتاق سرده و این سردی، بدترم میکنه.
مسکن ها تموم شدن و با وجود این درد،باید خواب به چشمهام بیاد.که اگر بیاد هم با خواب دیدن ، از بین میره. مثل دیشب که تا صبح تقلا میکردم خوابم ببره ، نزدیک صبح خوابم برد و خواب دیدم خونه مون پر شده از قوری. روی طاقچه ،کنار پنجره،مثل یک مغازه ایکه همه جاش قوری های طرحدار چیده باشنو من داشتم همه شون رو میشکستم و تکه هاش روی زمین، جمع میشد صبح چشم راستم از سرما درد گرفته بود.چون این دیوار سرده و این اتاق هم ماهیتا سرده.صبح وحشتناکی رو شروع کرده بودم از اون صبح هایی که احوالم مریض بود و ضعف میرفتم و اونقدر از خالی بودن معده م حالم بد شد که حالت تهوع داشتم.
دلم خواب از ته دل میخواد.مدتهای طولانی ای که خواب عمیق نداشتم و همش بریده بریده و پریشون بود. کاش لااقل شب با من سر جنگ نداشت و برای ساعتی هم که شده،من رو در آرامش خودش غرق میکرد.

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

fvbdfweqa اطلاعات دستگاهای کارگاه چک کردن بک لینک کویر پلاس مجله پزشکی و آزمایشگاهی وبلاگ شخصی سید جعفر موسوی انجام دادن سيتي اسكن و ام اراي هزار و سیصد و هشتاد و هفت فن و هواکش